علی رضا ::
دوشنبه 85/9/27 ساعت 2:44 عصر
تو را من چشم در راهم....
اره منتظرتم و دلتنگ...
کوله بارمو بستم وراهی سفرم...
اما بدون همسفر....دستاتو بهم بده و باهام راهی شو...
بیا وتنهام نذارآخه من به بودنت نیاز دارم ...
بهم نفس بده وامید بودن ونوشتن..
من خونمو عوض کردم اما هنوزم همون مهتابم..
با همون دلتنگی ها و دلواپسی ها و دلخوشی ها...
تنهام نذار وبهم سر بزن..
منتظرتم ...
من تو دل ماه شب ۱۴ خونه کردم....
رفتم که بتابم....رفتم که بگم هیچ ابری نمی تونه جلوی بودنمو بگیره...با بودنت اینو به بقیه هم ثابت کن...
من هرجا که باشم بازم منتظرتم ...
ماه شب چهارده خونه دوم من و میعادگاه من و تو...
تنهام نذار....
م ن ت ظ ر ت م ....
نوشته های دیگران()