علی رضا ::
سه شنبه 85/8/16 ساعت 3:4 عصر
نازنینم!آن روزهایی که آسمان آبی آبی است وزمین رافرشی ازگلبرگ هاوسبزه هاپوشانده وپروانه هابرگردگلهامی رقصند دلم هوایت رامی کند .
توبگوبرای دیدنت ازکدام کوچه بیایم.می خواهم امشب وهرشب برای چیدن ستاره ها همراهم باشی.
توتک درخت دشت رویا های منی که درلحظه های من ریشه کردی.عشق چیزی نیست جزمهربانی نگاه تووانتظاری که دلهایمان برای دیداردوباره می کشد.
دلتنگم!کاش می شدبه آن روزهابرگشت به روزهای خوب گذشته یادت هست زمستان بود گویی دل مهربان تودرآن زمستان سردسکناگزیده است.
غریبه ای بودی وآشناشدی.ای کاش ازتمام حرف های دل بارانی من خبرداشتی.دلم تنگ است برای روزهای خوش گذشته.اماحالا که نیستی باید به نبودنت عادت کنم وحالا که آن روزها رفته اند باید رفتنت راباور کنم.
قطره های اشکم چون شبنمی که برگلبرگ جاری می شودپشت پرده چشمانم پنهان شده تاشایددرپی بهانه ای دل غمگینم پروبال بگشاید وبسوی آسمان امیدپربکشم.
کاش می شدخاموش بودم وبه عمق دردهایم پی می بردی.ولی بدان نگاه من به دنبال آن زمستان سردنیست بلکه نگاه من بدنبال بهارجاودانه است.
-
نوشته های دیگران()