هيچ وقت تنهايم مزار
جنس تنهايي من تنگي شيشه اي ست
شيشه اي کز يک اشاره مي شکست
من که بي تابم ولي اين بي قراريهاي من
از پس يک بغض سنگين مي نشست
کز نگاه خيس دريا سبز گشت
با صدايي چون سکوت ساحلم
از پس يک موج در هم مي شکست
سلام دوست عزيز
مي خواستم نوشته هاي وبتو كوپي كنم تو پي سي
ديدم منويسه كور خوندي بابا
حرف خوبي نيست فكر ميكنم بهتر باشه عوضش كني
يه تكشم واست كوپي كردم اينجا كه ببيني زرنگتر از ما هم هست
وبت خيلي قشنگو ناز بود
اميدوارم نظرم ناراحتت نكنه
فقط يه نظر بود
موفق باشي دوستم
سلام تبريك ميگم واقعا قشنگ بود
علي جان به منم يه سري بزن
سلام
خوبي چرا آپ نمي كني
منتظر حضورت وآپت هستم
خداحافظت
در جهان هرگز نشو مديون احساس کسي
تا نباشد رايگان مهرت گروگان کسي
گوهر خود را نزن بر سنگ هر ناقابلي
صبر کن پيدا شود گوهر شناس قابلي
سلام خسته نباشي
مرسي كه يادي از ما هم كردي
آپ باهالي بود
قشنگ بود
موفق باشي
به منم سر بزن
باي
سلام علي جان خوبي؟
آپت زيبا بود
منتظرتم گلم
چندان كه هياهوي سبز بهاري ديگراز فرا سوي هفته ها به گوش آمد،با برف كهنهكه مي رفتاز مرگمنسخن گفتم.و چندان كه قافله در رسيد و بار افكندو به هر كجابر دشتاز گيلاس بنانآتشي عطر افشان بر افروخت،با آتشدان باغاز مرگمنسخن گفتم.***غبار آلود و خستهاز راه دراز خويشتابستان پيرچون فراز آمددر سايه گاه ديواربه سنگينييله دادو كودكانشادي كنانگرد بر گردش ايستادندتا به رسم ديرينخورجين كهنه راگره بگشايدو جيب دامن ايشان را همهاز گوجه سبز وسيب سرخ وگردوي تازه بيا كند.پسمن مرگ خوشتن را رازي كردم واو رامحرم رازي؛و با اواز مرگمنسخن گفتم.و با پيچككه بهار خواب هر خانه رااستادانهتجيري كرده بود،و با عطشكه چهره هر آبشار كوچكاز آنبا چاهسخن گفتم،و با ماهيان خرد كاريزكه گفت و شنود جاودانه شان راآوازي نيست،و با زنبور زرينيكه جنگل را به تاراج مي بردو عسلفروش پير رامي پنداشتكه باز گشت او راانتظاري مي كشيد.و از آ ن با برگ آخرين سخن گفتمكه پنجه خشكشنو اميدانهدستاويزي مي جستدر فضائي كه بي رحمانهتهي بود.***و چندان كه خش خش سپيد زمستاني ديگراز فرا سوي هفته هاي نزديكبه گوش آمدو سمور و قمريآسيه سر از لانه و آشيانه خويشسر كشيدند،با آخرين پروانه باغاز مرگمن سخن گفتم.***من مرگ خوشتن رابا فصلها در ميان نهاده ام وبا فصلي كه در مي گذشت؛من مرگ خويشتن رابا برفها در ميان نهادم وبا برفي كه مي نشست؛با پرنده ها وبا هر پرنده كه در برفدر جست و جويچينه ئي بود.با كاريزو با ماهيان خاموشي.من مرگ خويشتن را با ديواري در ميان نهادمكه صداي مرابه جانب منباز پس نمي فرستاد.چرا كه مي بايستتا مرگ خويشتن رامن نيزاز خود نهان كنم
خوبيد؟
سال نو را بهتون تبريك مي گم و اميدوارم سالي پر از شادي و موفقيت داشته باشيد .آپتون عالي بود مثل هميشه
خوشحال مي شم توي كلبه ام ببينمتون
تا بعد