تمام روز را راه مي رفتيم
تشنه ، خسته ، پشيمان از زندگي
به ديواري رسيديم غير قابل نفوذ
گفتند آن سوي اين سد عظيم آرزوها بر آورده مي شوند
او تمام رموز عبور را به من آموخت
و گفت : گاهي شايسته ها مجال نمي يابند
،توانستن و نرسيدن را بياموز
!!!!!وقت باز گشت است
دوست خوبم منتظرتم