خودي که از خود بگويد ،بي خود شدنش دست اوست که خداي خود است!
زمان درگذر عمر من است ومن درتماشاي آني که نميدانم از کجا آمدوبه کجا ميرود.
کاش هواي برفي تولد او هم نتواند مانع رفتنش شود ولي اگر نخواهد برود،حتي گلهاي بهاري هم
نميتوانند راه بهشت رابه چشمانش هديه دهند...
رازگشاي دل اوآتش چشمان کودکي است که دست آسمان،دردست اوست تاشايد اوهم
همراهي اش کند...
حالا من هستم و تنهاييم....................
***
عشق قشنگي داري !موفق باشي.