اي به زخم دستهايم آشنا با من بمان
بي تو ميگيرد دلم در اين هوا با من بمان
بي تو از درد عطش همواره مي پيچم به خود
آه.....اي آبي ترين درياها با من بمان
هيچ کس اينجا نمي فهمد نگاهم اي دريغ
درد غربت ميکشم آخر مرو با من بمان
کاش مي ماندي براي شعر هاي زخمي ام
بي تو ميميرند در من واژه ها با من بمان
lotf mikoni sar mizaniiiiiiiii