نيمه شب اواره وبي حس وحالدر سرم سوداي جامي بي زوالپرسه اي اغاز كردم در خيالدل به ياد اورد ايام وصالاز جدايي يك دوسالي ميگذشتيك دوسال از عمر رفت و بر نگشتدل به ياد اورداول بارراخاطرات اولين ديدار راان نظر بازي,ان اسرار راان دو چشم مست اهو واررا